- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آدم پاک را برآر از گِل چشم روشن مدار و تاری دل
2 به خدای ار بود ز بهر شرف از خلیفه خدای چون تو خلف
3 گر تو اینجا نسب درست کنی بر خود آن راه نار چُست کنی
4 صبر کن تا درین سرای مجاز از پی آز و غم نه از پی ناز
5 بر کشندت به دست عافیتی آخر این پوستهای عاریتی
6 تا چو از خاک خود برون آیی تا در آن دم ز آب چون آیی
7 راد مردی گزین تو با دل خوش همچو سفله مباش خواری کش
8 اهل دنیا به خوبی و زشتی خفتگانند جمله در کشتی
9 بادبان برکشیده بهر سفر خاک تیره ز آب و نار شمر
10 غافل از روی جهل و از ادبیر ابلقان سوارکُش در زیر
11 کی بایستد مگر دَمی به غرور از خدای و ز خلق یکسر دور
12 هرکه گشت از غرور و غفلت مست نیکی آن جهان بداد ز دست
13 نه شتاب آیدت به کار و نه صبر زانکه بشتافت و صبر کرد آن گبر
14 هادی ره به جز هدایت نیست وآن طریق اندرین ولایت نیست
15 کی غم بوسه و کنار خورد هرکه او کوک و کو کنار خورد
16 علم دین کان به غفلتی شنوی نکند اعتقاد و دینت قوی
17 لالهٔ غفلتی نهای بنده دل سیه عمر کوته و خنده
18 تا بنگذشت عاقل از آتش کی برآید ز جانش خندهٔ خوش