- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عبداللّٰه رواحه یارِ رسول کرده بودی ورا رسول قبول
2 بود یار گزیده در همه کار اختیارِ محمّد مختار
3 برِ سیّد حقوق صحبت داشت یک زمان خدمتش فرو نگذاشت
4 آن زمانی که جبرئیل امین آیت آورد بر رسول گزین
5 که بُوَد امّت ترا ناچار بر جهنم به جمله راهگذار
6 نیک و بد واردند بر آتش خواه خوش دلنشین و خواه ناخوش
7 چون شنید این حدیث عبداللّٰه گفت درمانده گیر واغوثاه
8 رفت در خانه و برون نامد عوش از آب چشم خون آمد
9 زن ورا گفت خیز و بیرون رو تخمهایی که کشتهای بدرو
10 عیب باشد به خانه اندر مرد مرد را کار و شغل باید کرد
11 مرد گفتا چو این شنیدم من طمع از خویشتن بریدم من
12 جهد آن کرد بایدم لابد که کنم حاجزی چو کوه اُحد
13 که ضعیف است مر مرا ترکیب هست دردِ نهیب و نار مهیب
14 مگر از شرع چارهای سازم تا در آتش چو روی نگدازم
15 آیت آمد دگر که یافت فَرَج آنکه را حیلتست ثمّ ننج
16 الذین اتقوا وراست نجات زنده دانش وگرچه از اموات
17 گفت بیتقوی ار گران باریم راه تقوی مگر به دست آریم
18 راه تقوی رویم و نندیشیم که ز یاران به منزل پیشیم
19 کانکه بیتقویست در رهِ دین آدمی نیست هست دیو لعین