- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ابرخیس از تفاخر با همر گفت که نتوانی چو من در شعر دُر سفت
2 من اندر ساعتی صد شعر سازم به سالی چند دفتر میطرازم
3 تو در یک سال گویی یک قصیده چو توکاهلبهشعر اندرکه دیده؟
4 همر گفتش مگر نشنیدهای پیر! حدیث ماده شیر و ماده خنزیر
5 در انطاکیه خوک مادهای بود زبان بر عیب شیری ماده بگشود
6 گرفت این گونه عیب از شیر ماده که چون تو دیر در عالم که زاده؟
7 کشی بارگران حمل یکچند پس از سالی نهی یک یا دو فرزند
8 دو ره در سال من زهدان گشایم دو نوبت چارده نوباوه زایم
9 جوابش دادکای خوک شکمخوار فزون زادن ندارد فخر بسیار
10 به گیتی چند تن مفلوک زایی فزون زایی ولیکن خوک زایی
11 نباشد عیب من گر دیر زایم چه غم گر دیر زایم شیر زایم