-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود
2 بودند بسی سوختگان گرد در او لیکن به سرا پردهٔ او بار مرا بود
3 من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان بر صورت من راست چو خورشید سما بود
4 بر چشم من آن ماه جهانسوز رقم بود بر عشق وی این آه جهانسوز گوا بود
5 از وی طلب عهد و ز من لفظ بلی بود از من سخن عذر و ازو عین رضا بود
6 بیرون ز قضا و ز قدر بود وصالش چه جای قدر بود و چه پروای قضا بود
7 هر نعت که در وصف مثالش بشنودم با صورت وصلش همه آن وصف خطا بود
8 من شیفته از شادی و پرسان ز دل خویش کای دل به جهان اینکه مرا بود که را بود
9 من بودم و او و صفت حال من و او صاحب خبران صبحدم و باد صبا بود
10 تا لاجرم امروز سمر شد که شب دوش پروانهای اندر حرم شمع صفا بود
11 آواز ز عشاق برآمد که فلان شب معراج دگر نوبت خاقانی ما بود