1 جوانی رفت و پنداری بخواهد کرد بدرودم بخواهم سوختن دانم که هم اینجا بپرهودم
2 به مدحت کردن مخلوق ، روح ِ خویش بشخودم نکوهش را سزاوارم که جز مخلوق نستودم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 می تند گرد سرای و در تو غُنده کنون باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان
1 بیمارم از نهیب عقب رنجه درد ِ دلم گرفته و تبْ باده
2 بهتر شوم چو پیر به نام من تعویذکی نویسد آزاده
1 هول تاختن و کینه آختنْش مرا همی گداخته همچون کناغ و تافته تن
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به