- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جوانی چنین گفت روزی به پیری که چون است با پیریت زندگی
2 بگفت اندرین نامه حرفی است مبهم که معنیش جز وقت پیری ندانی
3 تو، به کز توانائی خویش گوئی چه میپرسی از دورهٔ ناتوانی
4 جوانی نکودار، کاین مرغ زیبا نماند در این خانهٔ استخوانی
5 متاعی که من رایگان دادم از کف تو گر میتوانی، مده رایگانی
6 هر آن سرگرانی که من کردم اول جهان کرد از آن بیشتر، سرگرانی
7 چو سرمایهام سوخت، از کار ماندم که بازی است، بیمایه بازارگانی
8 از آن برد گنج مرا، دزد گیتی که در خواب بودم گه پاسبانی