-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عالمی را سوختی از جلوه ای رعنا بس است بردی از حد ناز ای بیرحم استغنا بس است
2 ز انتظار ضربت تیغ تو مردن تا به کی چند ای قاتل کنی امروز را فردا بس است
3 دیگری را در میان زنّار ای بدخود مبند چون مرا کردی در این بتخانه پابرجا بس است
4 دیگری را در گرفتاری شریک ما مکن مدعا گر شهرت حسن است یک رسوا بس است
5 خنجر دیگر برای قتل من در کار نیست تیغ ابروی تو بر جان من شیدا بس است
6 چشم بر خُمخانه گردون ندارم در خمار بهر درد سر مرا دُرد تو در مینا بس است
7 بحر بیپایان ما را نیست امید کنار دست و پا تا چند ای قصاب در دریا بس است