ای صوفی سرگردان، در بند از سعدی شیرازی غزل 1116

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

ای صوفی سرگردان، در بند نکونامی

1 ای صوفی سرگردان، در بند نکونامی تا درد نیاشامی، زین درد نیارامی

2 ملک صمدیت را، چه سود و زیان دارد گر حافظ قرآنی، یا عابد اصنامی

3 زهدت به چه کار آید، گر راندهٔ درگاهی؟ کفرت چه زیان دارد، گر نیک سرانجامی

4 بیچارهٔ توفیقند، هم صالح و هم طالح درماندهٔ تقدیرند، هم عارف و هم عامی

5 جهدت نکند آزاد، ای صید که در بندی سودت نکند پرواز، ای مرغ که در دامی

6 جامی چه بقا دارد، در رهگذر سنگی؟ دور فلک آن سنگ است، ای خواجه تو آن جامی

7 این ملک خلل گیرد، گر خود ملک رومی وین روز به شام آید، گر پادشه شامی

8 کام همه دنیا را، بر هیچ منه سعدی چون با دگری باید، پرداخت به ناکامی

9 گر عاقل و هشیاری، وز دل خبری داری تا آدمیت خوانند، ورنه کم از انعامی

عکس نوشته
کامنت
comment