- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ستمکشی که به جز گریهاش نشاید و خندد قیامت است که چون زخم لب گشاید و خندد
2 هوسپرستی این اعتبار پوچ چه لازم که همچو صفر به درد سرت فزاید و خندد
3 چو شمع منصب وارستگی مسلم آنکس که تیغ حادثه تاجش ز سر رباید و خندد
4 درین زیانکده چندان کف فسوس نسایی که جوش آبله آیینهات نماید و خندد
5 شرار کاغذ و آمال ماست توام غفلت که زندگی دو نفس بیشتر نپاید و خندد
6 حذر ز صحبت آنکس که بیتأمل معنی به هر حدیث که گویی ز جا درآید و خندد
7 خطاست چشم گشودن به روی باخته شرمی که هر برهنه که بیند به پیشش آید و خندد
8 جه ممکن است شود منفعل ز غیبت یاران دهن دریده قفاییکه باد زاید و خندد
9 مثال عبرت اشیا درین بساط تحیر کمینگر است که کس آینه زداید و خندد
10 درین جنونکده این است ناگزیر طبایع که نالد و تپد و گرید و سراید و خندد
11 دلگرفتهٔ بیدل نیافت جای شکفتن مگر چو صبح ازین خاکدان برآید و خندد