- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روزگاری که از طلایه مرگ شاخ عمر مرا خزان شد برگ
2 ریخت در جویبار و گلبن خشک برف و کافور جای سنبل و پشک
3 نعمت و ناز رخت بسته ز کوی سر به چوگان تن فتاده چو گوی
4 گشته در خانقاه گوشه نشین داده بر باد هوش و دانش و دین
5 خوار و بیمار و زار و فرسوده خون به رخساره از جگر سوده
6 بسته برزخ در خروج و دخول گشته از قیل و قال خلق ملول
7 پیک رحلت که پیریش نام است مرگ را صحبتش سرانجام است
8 از در آمد مرا بداد نوید کاندرآ سوی بوستان امید
9 رخت بربند ازین سرای کهن جامه نو پوش و خانه را نو کن
10 برهان روح را ز محبس تن وین پری را ز بند اهریمن
11 جامه نو کن که شوخکن شد و زشت خوشه خوشیده شد درو کن کشت
12 تا ببینی یکی جهان فراخ لاله در باغ و میوه اندر شاخ
13 شهد و شیر و شراب و شاهد و شمع دوستان در کنار و یاران جمع
14 آرزوها بکام و دلها شاد باغها سبز و خانها آباد