1 یک دم که ز دردسر پریشانی داشت صد عربده با درد پشیمانی داشت
2 بر بستر غم خدا گران نپسندد آن سر که به تاج دولت ارزانی داشت
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 غبار از دل به مژگان روبم و بینم نشانش را به آب دیده شویم خاک و جویم آستانش را
2 ز مستیهای شوق آن بلبل شوریدهاحوالم که نشناسد اگر صدبار بیند آشیانش را
1 هرکه نوشید می شوق تو نسیانش نیست وان که محو تو شد اندیشه حرمانش نیست
2 دل به حسن تو مقید شد و جاوید بماند که ز فکر تو برون آمدنش آسانش نیست
1 ای کرده خراب خانهها را بر هم زده آشیانهها را
2 صیادوَشان به دام زلفت درباخته صید خانهها را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **