1 یک دم که ز دردسر پریشانی داشت صد عربده با درد پشیمانی داشت
2 بر بستر غم خدا گران نپسندد آن سر که به تاج دولت ارزانی داشت
1 زبان پیام هوس داشت شستم انشا را درون سینه بریدم سر تمنا را
2 چگونه عرض تمنا کنم که حسن غیور نداده راه درین پرده رمز و ایما را
1 بی هنری در دماغ نیست بد سوزد آن فتیله که از شعله داغ نیست
2 هرگز فرشته از سر بامش نمی پرد آن را که مرغ نامه بری در سراغ نیست
1 هیچ راز از دیده صاحب تمیزان دور نیست تا به صدر از لب خبر دارم ولی دستور نیست
2 هرکه از معشوق غافل گشت لذت درنیافت دیده بی معرفت را در دو دنیا نور نیست