1 ای خورشیدی که چهره افروختهای از پرتو آن کمال آموختهای
2 از جملهٔ اختران که افروختهای تو بیشتری که بیشتر سوختهای
1 بیزارم از آن لعل که پیروزه بود بیزارم از آن عشق که سه روزه بود
2 بیزارم از آن ملک که دریوزه بود بیزارم از آن عید که در روزه بود
1 من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
2 بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
1 ای آنکه رخت چو آتش افروختهای تا کی سوزی که صد رهم سوختهای
2 گوئی به رخم چشم بردوختهای نی نی، تو مرا چنین نیاموختهای
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به