1 کشتیی بر آب و کشتیبانش باد رفتن اندر وادیی یکسان نهاد
2 نه خله باید، نه باد انگیختن نه ز کشتی بیم و نه ز آویختن
1 وقت شبگیر بانگ نالهٔ زیر خوشتر آید به گوشم از تکبیر
2 زاری زیر و این مدار شگفت گر ز دشت اندر آورد نخجیر
1 مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند
2 زیر خاک اندرون شدند آنان که همه کوشکها برآوردند
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار