-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شهی که شیوه ی درویش پروری داند رموز سلطنت و سرّ سروری داند
2 بقای دولت آن شاه را بشارت باد که رسم معدلت و دادگستری داند
3 بماند نام نوشیروان زعدل به جای خلاف آن که بقا در ستمگری داند
4 ز تیر آه حذر کن که این خدنگ بلا گذشتن از سپر چرخ چنبری داند
5 وجود من که از این پیشش تیره خاکی بود ز فیض عشق کنون کیمیاگری داند
6 کشد به ساحل مقصود تخته پاره ی تن به بحر عشق هر آن کو شناوری داند
7 به رهگذار طلب هر که پا زسر نشناخت قدم زدن به طریق قلندری داند
8 بلند مرتبه ی فقر در خورد آن است که پشت و پای زدن بر توانگری داند
9 به یمن مقدم دُردی کِشان صاف ضمیر زمین میکده با چرخ همسری داند
10 به دفع فتنه ی یاجوج غم زدل ساقی به جام بستن سدّ سکندری داند
11 دلم ربوده به چوگان طُره طَرّاری که بردن از مه و خورگوی دلبری داند
12 نگاه آهوی وحشی خرام کبک دری تجلی مُلک و جلوه ی پری داند
13 ز حلقه حلقه ی گیسو کند زره سازی ز نوک ناوک مژگان زره دری داند
14 ز زرّ جعفریش نقد اعتقاد به است کسی که مذهب و آئین جعفری داند
15 ششم امام که زانوار مهر او طبعم به هفت اختر رخشنده برتری داند
16 ز جعفربن محمد ولیّ حق مددی اگر به ذرّه رسد، مهرپروری داند
17 ز فیض صادق آل محمد است اگر «محیط» طرز سخن گفتن دَری داند
18 بهای گوهر والای نغز گفتارم سخن شناس و هنر سنج و گوهری داند