-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سایهوار از نارسایان جهان غربتیم شخص طاقت رفته وما نقش پای طاقتیم
2 عجزبینش جوهر ما را به خاک افکنده است یک مژه گر چشم برداریم گرد فطرتیم
3 دامن افشاندن ز اسباب جهان بیمدار آنقدرها نیست اما اندکی بیجرأتیم
4 هیچکس چون شمع داغ بیتمیزیها مباد سر به جیب و پا به دامن درتلاش راحتیم
5 حرص بر خوان قناعت هم همان خون میخورد میهمانان غناییم و فضولی قسمتیم
6 زبن وبالی کز وفاق حاضران گل میکند همچو یاد رفتگان آیینهدار عبرتیم
7 رفت ایامی که عزلت آبروی ناز داشت این زمان از اختلاط این و آن بیحرمتیم
8 همچو مینایی نمی از جبههٔ ما کم نشد آب میگردیم اما انفعال خجلتیم
9 با همه نومیدی اقبال سیهبختان رساست چون شب عصیان ز مشتاقان صبح رحمتیم
10 خواه عالم نقش بند و خواه عنقاکن خیال در دماغ خامهٔ نقاش موی صورتیم
11 نیم چشمک خانه روشنکردنی داریم و هیچ چون شرر بیدل چراغ دودمان فرصتیم