1 ای از خودی و هستی، بر خویش دل نهاده وز بیخودی و مستی خود را به باد داده
1 چون کند سویم نظر، چشم از کجا خواب از کجا چون دهد تاب کمر، دل از کجا؟ تاب از کجا؟
2 ظالمان را باغ زینت خرم است از خون خلق ورنه این گلهای خنجر، میخورد آب از کجا؟
1 گل چو او خواهد شود، بنگر خیال خام را؟ سرو حرف قد زند پیشش، ببین اندام را
2 می کند کیفیت آن چهره، یک سر جام را پخته سازد آتش لعل تو، حرف خام را
1 بسکه گردیدند همراهان ما دلگیر ما کس بگرد ما نمی گردد، مگر زنجیر ما
2 برنگشتیم از جهان زانسان که رو وا پس کنیم مزد نقاشی که مستقبل کشد تصویر ما