- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فصلی چنین گذشت و سحابی ندید کس بر کشت تشنه یی نم آبی ندید کس
2 باران گریه ای نفشاند ابر دیده ای برق میی و رعد ربابی ندید کس
3 چندان که وحش و طیر فکندیم در کمند صیدی کز آن کنیم کبابی ندید کس
4 روی زمین کم آب تر از روی مفلس است جز چشم تر، پر آب حبابی ندید کس
5 آب رخی کز اختر برگشته مانده بود رفت آن چنان که موج سرابی ندید کس
6 آفت چنان رسید که آهی نزد دلی غفلت چنان گرفت که خوابی ندید کس
7 بس عاقلانه فرق به زانو فروختیم فالی به قرعه ای و کتابی ندید کس
8 احرار را به قدر هنر زخم می زنند چون تیر چرخ راست حسابی ندید کس
9 گویا به جیب خویش «نظیری » تو عاشقی دست تو را به طرف نقابی ندید کس