-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عالمی از روی او دارد گلستان در بغل بر رخش نظاره را باشد چراغان در بغل
2 از سواد جعد زلفش هر زمان بر لوح دل نسخه آشفتهای دارم پریشان در بغل
3 توشه لخت جگر کافی بود عشاق را میروم در راه عشقش بیلب نان در بغل
4 کوهکنوَش کوه دل کن لفظ شیرین بایدت شاهد معنی نآید با تو آسان در بغل!
5 اعتبارات جهان از جوش تمکین دل است موج گوهر را بود دائم گریبان در بغل
6 صافطبعان محو اظهارند در عرض ادب جوهر از آیینه دارد چشم حیران در بغل
7 آنقدر دوش از غمش از دیده باریدم گهر طفل اشکم میرود امروز طوفان در بغل
8 همچو بلبل روز و شب با ناله دارم الفتی کز فراق او مرا باشد نیستان در بغل
9 پهلوی عشاق باشد گرم در بازار غم زاهد از افسردگی دارد زمستان در بغل
10 هر زمان طغرل کنون زاندیشه حاصل کردهام از خیال باد زلفش صد شبستان در بغل