-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نقشی ز صورت خود هر جا پدید کردی پس عشق دیدن آن در ما پدید کردی
2 تا هر کسی نداند سر پرستش تو وامق بیافریدی، عذرا پدید کردی
3 خورشید را بدادی نوری ز طلعت خود وز بهر خدمت او جوزا پدید کردی
4 تا قطره را نباشد از گم شدن هراسی بر راه باز گشتن دریا پدید کردی
5 میخواستی که از ما بر ما بهانه گیری ورنه چرا ز آدم حوا پدید کردی؟
6 نوری که شمع گردون از عکس اوست روشن در نقطهٔ دل ما چون ناپدید کردی
7 تا دولت وصالت بیوعدهای نباشد امروز عاشقان را فردا پدید کردی
8 زان ساغر نهانی بر بادهای که دانی چون گرم گشت منزل غوغا پدید کردی
9 از جستن نهانت چون اوحدی زبون شد در عین بینشانی خود را پدید کردی