-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای حدیثت شکر ناب چه شیرین سخنی که بشیرینی گفتار شکر می شکنی
2 می توان دید زلطف بدنت جوهر جان جان من باد فدای تو چه نازک بدنی
3 چاک زد پیرهن از رشک قبای تو چو گل هر سهی قد که علم بود بگلپیرهنی
4 جان من یکنفس از ذکر لبت غافل نیست هم تویی واقف اینحال که در جان منی
5 می شوی یار رقیبان جفا کار مدام فتنه در انجمن اهل وفا می فگنی
6 می کشد غصه ی هجرم چه دهی مژده ی وصل این بشارت بکسی ده که بود زیستنی
7 آه جانسوز، فغانی ز دل گرم مکش دم نگهدار که بر جان خود آتش نزنی