- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قومی که بر براق بصیرت سفر کنند بی ابر و بیغبار در آن مه نظر کنند
2 در دانههای شهوتی آتش زنند زود وز دامگاه صعب به یک تک عبر کنند
3 از خارخار این گر طبع آن طرف روند بزم و سرای گلشن جای دگر کنند
4 بر پای لولیان طبیعت نهند بند شاهان روح زو سر از این کوی درکنند
5 پای خرد ببسته و اوباش نفس را دستی چنین گشاده که تا شور و شر کنند
6 اجزای ما بمرده در این گورهای تن کو صور عشق تا سر از این گور برکنند
7 مسیست شهوت تو و اکسیر نور عشق از نور عشق مس وجود تو زر کنند
8 انصاف ده که با نفس گرم عشق او سردا جماعتی که حدیث هنر کنند
9 چون صوفیان گرسنه در مطبخ خرد آیند و زلههای گران مایه جز کنند
10 زاغان طبع را تو ز مردار روزه ده تا طوطیان شوند و شکار شکر کنند
11 در ظل میرآب حیات شکرمزاج شاید که آتشان طبیعت شرر کنند
12 از رشک نورها است که عقل کمال را از غیرت ملاحت او کور و کر کنند
13 جز حق اگر به دیدن او غمزهای کند آن دیده را به مهر ابد بیخبر کنند
14 فخر جهان و دیده تبریز شمس دین کاجزای خاک از گذرش زیب و فر کنند
15 اندر فضای روح نیابند مثل او گر صد هزار بارش زیر و زبر کنند
16 خالی مباد از سر خورشید سایهاش تا روز را به دور حوادث سپر کنند