صلحی رود میان تموز و خزان چنانک
1
صلحی رود میان تموز و خزان چنانک
تا حشر دور چرخ نگرداندش تباه
2
در جمله خسروی است قزل ارسلان که عقل
از وی بدیگری نبرد راه اشتباه
3
کارت کزین دو فرقد و یک آفتاب باد
تا نفخ صور رسته ملک جهان سه ماه
4
این بدر خسروانه بماناد تا ابد
هم بر سرور جاهت و هم بر سریر جاه