1 گوهری ارجمند از کف شاه رفته کز دیده، خون نمی بندد
2 حاصل هر دو کون شاه جهان بدهد گر بسلک پیوندد
3 رخت گلگون شفق نمی پوشد که ببر جز سیاه نپسندد
4 آسمان بر سر از مه و خورشید چهره زر دگر نمی بندد
5 گشت تاریخ این مصیبت عام (صبحدم زین الم نمی خندد)
1 محتسب بر حذر از مستی سرشار منست سنگ بگریزد از آن شیشه که دربار منست
2 آسمان مشتری جنس هنرها گردید که دکان سوختنم گرمی بازار منست
1 جلوه پیچ و خم از موی کمر خواهد رفت تاب این رشته باریک بدر خواهد رفت
2 دل زسودای سر زلف تو خواهد واسوخت از سر مجمرم این دود بدر خواهد رفت
1 دلا بر چشم تر نه آستین را چه می پوئی عبث روی زمین را
2 ز محراب دو ابروی تو پیداست که با خود کرده روی کفر و دین را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به