شبی بمردمک چشم، طعنه از پروین اعتصامی قطعه‌ 63

پروین اعتصامی

آثار پروین اعتصامی

پروین اعتصامی

شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان

1 شبی بمردمک چشم، طعنه زد مژگان که چند بی سبب از بهر خلق کوشیدن

2 همیشه بار جفا بردن و نیاسودن همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن

3 ز نیک و زشت و گل و خار و مردم و حیوان تمام دیدن و از خویش هیچ نادیدن

4 چو کارگر شده‌ای، مزد سعی و رنج تو چیست بوقت کار، ضروری است کار سنجیدن

5 ز بزم تیرهٔ خود، روشنی دریغ مدار که روشنست ازین بزم، رخت برچیدن

6 جواب داد که آئین کاردانان نیست بخواب جهل فزودن، ز کار کاهیدن

7 کنایتی است درین رنج روز خسته شدن اشارتی است درین کار شب نخوابیدن

8 مرا حدیثی هوی و هوس مکن تعلیم هنروران نپسندند خود پسندیدن

9 نگاهبانی ملک تن است پیشهٔ چشم چنانکه رسم و ره پاست ره نوردیدن

10 اگر پی هوس و آز خویش میگشتم کنون نبود مرا دیده، جای گردیدن

11 بپای خویش نیفکنده روشنی هرگز اگر چه کار چراغ است نور بخشیدن

12 نه آگهیست، ز حکم قضا شدن دلتنگ نه مردمی است، ز دست زمانه نالیدن

13 مگو چرا مژه گشتم من و تو مردم چشم ازین حدیث، کس آگه نشد بپرسیدن

14 هزار مسئله در دفتر حقیقت بود ولی دریغ، که دشوار بود فهمیدن

15 ز دل تپیدن و از دیده روشنی خواهند ز خون دویدن و از اشک چشم، غلتیدن

16 ز کوه و کاه گرانسنگی و سبکباری ز خاک صبر و تواضع، ز باد رقصیدن

17 سپهر، مردم چشمم نهاد نام از آن که بود خصلتم، از خویش چشم پوشیدن

18 هزار قرن ندیدن ز روشنی اثری هزار مرتبه بهتر ز خویشتن دیدن

19 هوای نفس چو دیویست تیره دل، پروین بتر ز دیو پرستی است، خودپرستیدن

عکس نوشته
کامنت
comment