- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبی در محفلی با آه و سوزی شنیدستم که مرد پارهدوزی
2 چنین می گفت با پیر عجوزی گلی خوش بوی در حمام روزی
3 گرفتم آن گل و کردم خمیری خمیری نرم و نیکو چون حریری
4 معطر بود و خوب و دلپذیری بدو گفتم که مشکی یا عبیری
5 همه گلهای عالم آزمودم ندیدم چون تو و عبرت نمودم
6 چو گل بشنید این گفت و شنودم بگفتا من گلی ناچیز بودم
7 گل اندر زیر پا گسترده پر کرد مرا با همنشینی مفتخر کرد
8 چو عمرم مدتی با گل گذر کرد کمال همنشین در من اثر کرد