1 خلقیست پراکندهٔ سعی هوسی چند پرواز جنون کرده به بال مگسی چند
2 کر و فر ابنای زمان هیچ ندارد جزآنکهگسستهست فسار و مرسی چند
3 چون سبحه ز بس جادهٔ تحقیق نهان است دارند قدم بر سر هم پیش و پسی چند
4 کوک است به افسردگی اقبال خسیسان در آتش یاقوت فتادهست خسی چند
5 با زمره اجلاف نسازد چه کند کس این عالم پوچ است و همین هیچ کسی چند
6 برده است ز اقبال دو عالم گرو ناز پایی که درازست ز بیدسترسی چند
7 درگرد مزارات سراغیست بفهمید پیگم شدن قافلهٔ بیجرسی چند
8 ترک ادب این بس که اسیران محبت منقارگشودند ز چاک قفسی چند
9 نی دیر پرستیم و نه مسجد، نه خرابات گرم است همین صحبت ما با نفسی چند
10 بیدل به عرق شستهام از شرم فضولی مکتوب نفس داشت جنون ملتمسی چند
دیدگاهها **