یک لحظه درد عشق تو از دل نمی‌شود از جلال عضد غزل 120

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

یک لحظه درد عشق تو از دل نمی‌شود

1 یک لحظه درد عشق تو از دل نمی‌شود وز دیده نقش روی تو زایل نمی‌شود

2 گویند پند ده دل شیدای خویش را بسیار پند دادم و عاقل نمی‌شود

3 در ورطه‌ای‌ست کشتی صبرم به بحر عشق کز غرقه‌گاه موج به ساحل نمی‌شود

4 هردم به حالتی دگر افتم ز دست غم لیکن به هیچ حال غم از دل نمی‌شود

5 ای دل مبر امّید که بی‌رنج هیچ دست در گردن مراد حمایل نمی‌شود

6 گویند سعی کن که شود کام حاصلت من سعی می‌نمایم و حاصل نمی‌شود

7 صدبار اوفتاد به دام بلا جلال خود پند می‌نگیرد و کامل نمی‌شود

عکس نوشته
کامنت
comment