-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشستی با شراب و رود تا در خونم افگندی بشو دست از وجود من که در جیحونم افگندی
2 ز بزم خود چو موج آب و همچون شعله از آتش به یک جام لبالب شمع من بیرونم افگندی
3 همانساعت بعقل و دانش خود خنده ها کردم که نقل زعفرانی در می گلگونم افگندی
4 هنوزت سبزه از گلبرگ و مشک از لاله پیدا نیست به زنجیر جنون بینسخهٔ افسونم افگندی
5 نه در مکتب خطی نی در چمن مشقی زدی هرگز هزاران رخنه در هر نکتهٔ موزونم افگندی
6 گهی در بیستونم کشته ی سنگ بلا کردی گهی لیلی شدی در وادی مجنونم افگندی
7 نمی گفتی که تا هستی و باشی با تو خواهم بود دگر بار از نظر ای مونس جان چونم افگندی
8 چه کردم ای قضا آخر که از سر منزل عنقا چو مور خسته در ویرانه ی گردونم افگندی
9 فغانی بس گلو سوزست معنیهای شیرینت مگو چیزی که آتش در دل محزونم افگندی