1
آدمی را چارچیز آرد شکست
با تو گویم گوش دارای حق پرست
2
دشمن بسیار و وام بی شمار
شغل بی حد و عیال با قطار
3
وای مسکین که غرق وام شد
هر دمی از غصه خون آشام شد
4
هر کرا بسیار باشد دشمنش
خیره گردد هر دو چشم روشنش
5
هر کرا اشغال بسیارش بود
در زمانه زار بیکارش بود