1 عشقی ار مجهول، چون اسرار عالم زیستی! هر کسی گردد به گرد تو، ببیند چیستی؟
2 خواهی ار چون نقطه سرگردان تو عالم شوند هستی خود را بپوشان در لباس نیستی
1 ای دغل! با همه کس، ناکسی اظهار مکن ناکسی باش ولی با کسی اظهار مکن!
1 با هر محیط، خویش، نه همرنگ میکنم نی لحن خود، رهین هر آهنگ میکنم
2 مانم که تا برگردد همرنگ من محیط آنگه ببین چسان همه را رنگ میکنم
1 شنیدم نویسنده ای در قدیم نویسنده پاک رأی و حکیم
2 گزیده یکی چامه، انشا نمود شه عصر از آن نامه رسوا نمود
1 جهان را دائما این رسم و این آیین نمیماند اگر چندی چنین ماندست، بیش از این نمیماند
2 به چندین سال عمر، این نکته را هر سال سنجیدی که آن اوضاع دی، در فصل فروردین نمیماند
1 آتشین طبع تو عشقی که روانست چو آب رخ دوشیزه فکر از چه فکنده است نقاب
2 در حجاب است سخن گر چه بود ضد حجاب بس خرابی ز حجاب است که ناید به حساب