1 عشقی ار مجهول، چون اسرار عالم زیستی! هر کسی گردد به گرد تو، ببیند چیستی؟
2 خواهی ار چون نقطه سرگردان تو عالم شوند هستی خود را بپوشان در لباس نیستی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هر آن که بی خبر از فن خایه مالی شد دچار زندگی پست و نان خالی شد!
2 بهل بمیرند، آن صاحبان عزت نفس که پشتشان همه از بار غم هلالی شد!
1 دل پر خون من را کس ندارد سر مجنون من را کس ندارد
2 همه کس را، ز گردون دل کباب است ولی گردون من را کس ندارد
1 جهان را دائما این رسم و این آیین نمیماند اگر چندی چنین ماندست، بیش از این نمیماند
2 به چندین سال عمر، این نکته را هر سال سنجیدی که آن اوضاع دی، در فصل فروردین نمیماند
1 آتشین طبع تو عشقی که روانست چو آب رخ دوشیزه فکر از چه فکنده است نقاب
2 در حجاب است سخن گر چه بود ضد حجاب بس خرابی ز حجاب است که ناید به حساب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به