ای لولیان از جلال الدین محمد مولوی غزل 526

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شد

1 ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شد طشتش فتاد از بام ما نک سوی مجنون خانه شد

2 می‌گشت گرد حوض او چون تشنگان در جست و جو چون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد

3 ای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تو مشنو تو این افسون که او ز افسون ما افسانه شد

4 زین حلقه نجهد گوش‌ها کو عقل برد از هوش‌ها تا سر نهد بر آسیا چون دانه در پیمانه شد

5 بازی مبین بازی مبین این جا تو جانبازی گزین سرها ز عشق جعد او بس سرنگون چون شانه شد

6 غره مشو با عقل خود بس اوستاد معتمد کاستون عالم بود او نالانتر از حنانه شد

7 من که ز جان ببریده‌ام چون گل قبا بدریده‌ام زان رو شدم که عقل من با جان من بیگانه شد

8 این قطره‌های هوش‌ها مغلوب بحر هوش شد ذرات این جان ریزه‌ها مستهلک جانانه شد

9 خامش کنم فرمان کنم وین شمع را پنهان کنم شمعی که اندر نور او خورشید و مه پروانه شد

عکس نوشته
کامنت
comment