- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به اندک شوخیی بنیاد تمکینکنده میگردد حیا تا لب گشود از هم تبسم خنده میگردد
2 تنزه گر هوس باشد مجوشید آن قدر با هم که صحبت از سریشم اختلاطیکنده میگردد
3 تغافلحکم همواریستکوه و دشت امکان را بهچندین تخته یک تحریک مژگان رنده میگردد
4 بهعزلت ساز و ایمن زیکه در خلق وفا دشمن سگ دیوانهٔ مطلب مرسها کنده میگردد
5 به برق تیغ استغنا حذر ازگردنافرازی درین میدان فلک هم سر به پیش افکنده میگردد
6 خیال رفتگان رفتن ندارد همچو داغ از دل به عبرت چون رسد نقش قدم پاینده میگردد
7 گرانی بر طبایع از غرور قدر نپسندی درین بازار جنس کمبها ارزنده میگردد
8 قناعت میکند در خوشهچینی خرمنآرایی قبا چون پنبهها بر خویش دوزد ژنده میگردد
9 نه انجم دانم و نی دورگردون لیک می دانم جهان رنگ است و یکسر گرد گرداننده میگردد
10 عرقها میکنم چون شمع و سردر جیب میدزدم علاجی نیست هستی از عدم شرمنده میگردد
11 اگر تسخیر دلها در خیالت بگذرد بیدل به احسان جهدکن کاینجا خدایی بنده میگردد