زندگانی در جگرخار است و از بیدل دهلوی غزل 546

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

زندگانی در جگرخار است و در پا سوزن است

1 زندگانی در جگرخار است و در پا سوزن است تا نفس باقی‌ست در پیراهن ما سوزن است

2 سر به‌صد کسوت فروبردیم و عریانی بجاست وضع رسوایی‌ که ما داریم گویا سوزن است

3 ماجرای اشک و مژگان تا کجا گیرد قرار ما سراسر آبله‌، عالم سراپا سوزن است

4 می‌کشد سررشتهٔ کار غرور آخر به عجز گر همه امروز شمشیر است‌، فردا سوزن است

5 زحمت تدبیر بیش از کلفت واماندگی‌ست زخم خار این بیابان را مداوا سوزن است

6 جامهٔ ازادی اسان نیست بر خود دوختن سرو را زین آرزو در جمله اعضا سوزن است

7 ناتوانان ناگزیر الفت یکدیگرند بی‌تکلف رشته را گر هست همتا سوزن است

8 طبع سرکش از ضعیفی ساتر احوال ماست خنجر قاتل همان در لاغریها سوزن است

9 خلقی از وضع جنون ما به عبرت دوخت چشم هر کجا گل می‌کند عریانی ما سوزن است

10 ترک هستی‌ گیر و بیرون آ، ز تشویش امل ورنه یکسر رشته باید تافتن تا سوزن است

11 لاف آزادی‌ست بیدل تهمت وارستگان شوخی نام تجرد بر مسیحا سوزن است

عکس نوشته
کامنت
comment