- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عبرتیکوتا لب از هذیان به هم دوزد مرا موج اینگوهر نمیدانم چه پهلو زد مرا
2 عمرها شد آتشم افسرده است ما نفس خندهها بسیارکردیمگریه آموزد مرا
3 زان همهحسرت کهحرمان باغبارم بردهاست میزند دامن نمیدانم کی افروزد مرا
4 محرم آن شعله خویم جانب دیرم مخوان عالمی را جمع سازم هرکه بدوزد مرا
5 حرفلعل اوخموشم کردبیدلعمرهاست گبر دارد رو به محرابیکه میسوزد مرا