گرهی از خم آن زلف چلیپا از شاطرعباس صبوحی غزل 29

شاطرعباس صبوحی

آثار شاطرعباس صبوحی

شاطرعباس صبوحی

گرهی از خم آن زلف چلیپا وا شد

1 گرهی از خم آن زلف چلیپا وا شد هرکجا بود، دل گمشده‌ای پیدا شد

2 گر به آهوی ختا، نسبت چشمت دادیم گنه از جانب او نیست، خطا از ما شد

3 گندم خال تو در خُلد، ره آدم زد زلف شیطان صفتت راهزن حوا شد

4 ترک چشمان تو مستند و، دو شمشیر به دست از دو بد مست یکی شهر پر از غوغا شد

5 سخن از لعل تو، هر جا که روم می‌شنوم این چه سرّیست که در دوره ما پیدا شد؟

6 یا رب! این خرمن گل چیست که از نکهت او آتشی حاصل و جانسوز من شیدا شد

7 ارنی گفت دلم بهر تماشای رُخش لن ترانی به جواب، از دو لبش گویا شد

8 بی‌سبب رهزن میخانه صبوحی گشته رهزن دین و دلم آن صنم ترسا شد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر