- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک کلیچه یافت آن سگ در رهی ماه دید از سوی دیگر ناگهی
2 آن کلیچه بر زمین افکند سگ تا بگیرد ماه بر گردون بتک
3 چون بسی تک زد ندادش دست ماه باز پس گردید و با زآمد براه
4 آن کلیچه جست بسیاری نیافت بار دیگر رفت و سوی مه شتافت
5 نه کلیچه دست میدادش نه ماه از سر ره میشد او تا پای راه
6 در میان راه حیران مانده گم شده نه این ونه آن مانده
7 تا چنین دردی نیاید در دلت زندگی هرگز نگردد حاصلت
8 درد میباید ترادر هر دمی اندکی نه عالمی در عالمی
9 تا مگر این درد ره پیشت برد از وجود خویش بی خویشتن برد