1 شوخی که نگاه بر عذارش بندند شمعی است که بر شعله تارش بندند
2 تا چند شکفته ماند آن دسته گل کز شاخ بچینند و به خارش بندند
1 عشق را کام به عهد دل خود کام تو نیست صبح امید و شب وصل در ایام تو نیست
2 خوانده ام دفتر پیمان وفا حرف به حرف نام خوبان همه ثبت است همین نام تو نیست
1 دل شکسته بود تحفه خزینه ما نگین ملک توان ساخت ز آبگینه ما
2 چراغ صومعه ها زنده می توان کردن به دوستی تو، یعنی به سوز سینه ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به