- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شوخی که بگذرد ز دل ما سنان او باشد خدنگ حادثه تیر کمان او
2 در صحن باغ غنچه نشکفته ز انفعال خون میخورد ز حسرت رشک دهان او
3 وصف حدیث موی میانش چسان کنم؟! ترسم زیان رسد ز سخن در میان او!
4 ریزد به خاک شربت آب نبات را وقت سخن حلاوت شهد بیان او
5 بادا همیشه روز و شب و لحظه و زمان چون مردمک به خانه چشمم مکان او!
6 از ناز اگرچه لب نکشاید مرا بود جزء کرشمه نگهش ترجمان او!
7 صط کمال طغرل ما رفت در جهان از بس که شد به نخل سخن آشیان او