یک خانه پر از جلال الدین محمد مولوی غزل 850

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند

1 یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند دیوانگان بندی زنجیرها دریدند

2 بس احتیاط کردیم تا نشنوند ایشان گویی قضا دهل زد بانگ دهل شنیدند

3 جان‌های جمله مستان دل‌های دل پرستان ناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدند

4 مستان سبو شکستند بر خنب‌ها نشستند یا رب چه باده خوردند یا رب چه مل چشیدند

5 من دی ز ره رسیدم قومی چنین بدیدم من خویش را کشیدم ایشان مرا کشیدند

6 آن را که جان گزیند بر آسمان نشیند او را دگر که بیند جز دیده‌ها که دیدند

7 یک ساقیی عیان شد آشوب آسمان شد می تلخ از آن زمان شد خیکش از آن دریدند

عکس نوشته
کامنت
comment