-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند دیوانگان بندی زنجیرها دریدند
2 بس احتیاط کردیم تا نشنوند ایشان گویی قضا دهل زد بانگ دهل شنیدند
3 جانهای جمله مستان دلهای دل پرستان ناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدند
4 مستان سبو شکستند بر خنبها نشستند یا رب چه باده خوردند یا رب چه مل چشیدند
5 من دی ز ره رسیدم قومی چنین بدیدم من خویش را کشیدم ایشان مرا کشیدند
6 آن را که جان گزیند بر آسمان نشیند او را دگر که بیند جز دیدهها که دیدند
7 یک ساقیی عیان شد آشوب آسمان شد می تلخ از آن زمان شد خیکش از آن دریدند