- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مجو ای دل بخور از بهر ترتیب دماغ من مگر آگه نیی شبهای هجر از درد و داغ من
2 دلم کز داغ هجران شد سیه منما ره وصلش که هرگز سوی بستان ره نخواهد بر در زاغ من
3 به داغ بی کسی ز انسان گرفتارم که گر سوزم نگردد هیچگه پروانه هم گرد چراغ من
4 که جوید از من سرگشته، پی در وادی هجران مگر زاغ از هوای استخوان گیرد سراغ من
5 شود همچون فغانی زهره ام از بیم هجران آب که زهر ناامیدی کرده گردون در ایاغ من