مجو ای دل بخور از از بابافغانی شیرازی غزل 458

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

مجو ای دل بخور از بهر ترتیب دماغ من

1 مجو ای دل بخور از بهر ترتیب دماغ من مگر آگه نیی شبهای هجر از درد و داغ من

2 دلم کز داغ هجران شد سیه منما ره وصلش که هرگز سوی بستان ره نخواهد بر در زاغ من

3 به داغ بی کسی ز انسان گرفتارم که گر سوزم نگردد هیچگه پروانه هم گرد چراغ من

4 که جوید از من سرگشته، پی در وادی هجران مگر زاغ از هوای استخوان گیرد سراغ من

5 شود همچون فغانی زهره ام از بیم هجران آب که زهر ناامیدی کرده گردون در ایاغ من

عکس نوشته
کامنت
comment