-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 الهی سخت بیبرگم به ساز طاعتاندوزی همین یک الله الله دارم آن همگر تو آموزی
2 ز تشویش نفس بر خویش میلرزم ازین غافل که شمع از باد روشن میشود هرگه تو افروزی
3 تجدد از بهارت رنگ گرداندن نمیداند نفس هر پر زدن بیپرده دارد صبح نوروزی
4 سرانجام زبان آرایی من بود داغ دل سیهکردم چو شمع آیینه از سعی نفس سوزی
5 درین وادیکه دل از آه مأیوسان عصا گیرد چو شمع از خارهای پی سپر دارد قلاوزی
6 ز بی صبری درین مزرع تو قانع نیستی ورنه تبسم میکشد سویت چوگندم محمل روزی
7 قباهای هنر از عیب جویی چاک شد بیدل چو عریانی لباسی نیست گر مژگان بهم دوزی