-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دست مشاطه اگر زلف ترا تاب دهد خون دلها گل رخسار ترا آب دهد
2 کاش بخت سیه از دیده شب بیدارم روشنی را بستاند بعوض خواب دهد
3 خون دل رو بکمی کرده ز سوز تب هجر آنقدر نیست که یک آبله را آب دهد
4 شکل ابروی تو خونریز چنان شد که امام سوی مسجد چو رود پشت بمحراب دهد
5 ماند دل با غم و بگریخت صبوری چو کسی کز میان در رود و خانه بسیلاب دهد
6 صد زمین گیر بهر سوی نشانیده چو من خاک کوی تو که آرام بسیماب دهد
7 ننگ سامان نکشد خانه او همچو حباب هر که را ایزد جمعیت اسباب دهد
8 باز وقتست که از تربیت اشک کلیم خار دیوار سرایش گل سیراب دهد