دست مشاطه اگر زلف ترا تاب دهد از کلیم غزل 290

کلیم

کلیم

کلیم

دست مشاطه اگر زلف ترا تاب دهد

1 دست مشاطه اگر زلف ترا تاب دهد خون دلها گل رخسار ترا آب دهد

2 کاش بخت سیه از دیده شب بیدارم روشنی را بستاند بعوض خواب دهد

3 خون دل رو بکمی کرده ز سوز تب هجر آنقدر نیست که یک آبله را آب دهد

4 شکل ابروی تو خونریز چنان شد که امام سوی مسجد چو رود پشت بمحراب دهد

5 ماند دل با غم و بگریخت صبوری چو کسی کز میان در رود و خانه بسیلاب دهد

6 صد زمین گیر بهر سوی نشانیده چو من خاک کوی تو که آرام بسیماب دهد

7 ننگ سامان نکشد خانه او همچو حباب هر که را ایزد جمعیت اسباب دهد

8 باز وقتست که از تربیت اشک کلیم خار دیوار سرایش گل سیراب دهد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر