1 یک نیمه عمر خویش به بیهودگی به باد دادیم و هیچ گه نشدیم از زمانه شاد
2 از گشت آسمان و ز تقدیر ایزدی بر کس چنین نباشد و بر کس چنین مباد
3 یا روزگار کینه کش از مرد دانشست یا قسم من ز دانش من کمتر اوفتاد
1 تا لب تو آنچه بهتر آن برد کس ندانم کز لب تو جان برد
2 دل خرد لعل تو و ارزان خرد جان برد جزع تو و آسان برد
1 گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند صدهزاران ماه آن شب خدمت ماهی کند
2 باد لطفت گر به دارالملک انسان بروزد هر یکی را بر مثال یوسف چاهی کند
1 چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را یا سلامت خود مسلم نیست مر عشاق را
2 هر کرا با عشق خوبان اتفاق آمد پدید مشتری گردد همیشه محنت مخراق را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به