کینه را در دامن دلهای سنگین از بیدل دهلوی غزل 542

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

کینه را در دامن دلهای سنگین مسکن است

1 کینه را در دامن دلهای سنگین مسکن است هر‌کجا تخم شرردیدیم سنگش خرمن است

2 خاکساران‌، قاصد افتادگیهای همند جاده را طومار نقش پا به منزل بردن است

3 با دل جمع از خراش سینه غافل نیستیم غنچه‌سان‌در هر سرانگشتم‌نهان‌صدناخن است

4 بگذر از اسباب اگر آگاهی از ذوق فنا چون شود منزل نمایان‌گرد راه افشاندن است

5 غفلت تحقیق بر ما تار و پود و هم بافت ورنه در مهتاب احوال‌کتانها روشن است

6 بی‌لب او چون خیال غیر در دلهای صاف شیشه‌ها را موج صهبا خار در پیراهن است

7 آتشی در جیب دل دزدیده ام‌کز سوز آن مو بر اعضایم چو گلخن دود چشم روزن است

8 هیچ سودایی بتر از زحمت افلاس نیست دست‌قدرت‌چون‌تهی‌شد با گریبان‌دشمن است

9 از وداع غنچه آغوش گل انشا کرده‌ایم بی‌گریبانی تماشاگاه چندین دامن است

10 بیدل از چشم تحیرپیشگان نم خواستن دامن آیینه بر امید آب افشردن است

عکس نوشته
کامنت
comment