قومی بگرد کوی فنا راهبر از صفای اصفهانی غزل 39

صفای اصفهانی

آثار صفای اصفهانی

صفای اصفهانی

قومی بگرد کوی فنا راهبر شدند

1 قومی بگرد کوی فنا راهبر شدند بر چشم دل کشیده و صاحب نظر شدند

2 صاحب نظر شدند که از دار اقتدار در کوی فقر آمده و خاک در شدند

3 قومی بر آستان حقیقت نهاده سر کاین راهرا بپای طلب پی سپر شدند

4 جمعی برهنه پا و سر از یمن فقر پای بنهاده بر سر خودی و تاجور شدند

5 بر دست دل گرفته ز سر تا بپای تن در عشق و پیش تیر ملامت سپر شدند

6 کردند جای درخم چوگان زلف یار چون گوی آن گروه که بی پا و سر شدند

7 وارسته از تعین ظلمت سرای خاک خورشید را معاینه نور بصر شدند

8 از خاک و گل رسیده باسرار جان و دل هم سیر آفتاب و رفیق قمر شدند

9 این طوطیان قند شکر رسته زین قفس با کام تلخ همدم کان شکر شدند

10 بر قلب همچو مس زده اکسیر انقیاد در بوته وداد شدند آب و زر شدند

11 در این مناخ تنگ ندیدند جای امن تصمیم عزم داده بکاخ دگر شدند

12 در کوی دل رسیده فکندند بار خویش آسوده از مهالک سیر و سفر شدند

13 با آنکه بود در دل عشاقشان مقام مانند سر عشق بعالم سمر شدند

14 وصل آورد افاقه و در دور اتصال دیوانگان عشق تو دیوانه تر شدند

15 ای شیر حق ز پرده برون آی کز خفات موران ماده همسر شیران نر شدند

16 از دیدن و شنیدنت ای مهدی صفا دجال سیرتان کدرو کور و کر شدند

عکس نوشته
کامنت
comment