1 در وجود آمد بزرگی را پسر نام حالی روستم کردش پدر
2 خود ز سستی سخت ناچیز آمداو نام بودش روستم حیز آمد او
3 هرکه دون حق ترا نامی نهد تو یقین دان کان ترا دامی نهد
4 گر مسلم میشدی کاری بنام میشدی از نام هرکاری تمام
1 هر شور وشری که در جهان است زان غمزهٔ مست دلستان است
2 گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چیست مگو چه جای جان است
1 ای دلم مست چشمهٔ نوشت در خطم از خط سیه پوشت
2 باد سرسبزی خطت که به لطف سر برون زد ز چشمهٔ نوشت
1 دم مزن گر همدمی میبایدت خسته شو گر مرهمی میبایدت
2 تا در اثباتی تو بس نامحرمی محو شو گر محرمی میبایدت
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند