1 نیکوتری از آب روان اندر باغ زیباتری از جوانی و مال و فراغ
2 لیکن چه کنم که عشقت ای شمع و چراغ جویان بودست درد ما را از داغ
1 نور رخ تو قمر ندارد شیرینی تو شکر ندارد
2 خوش باد عشق خوبرویی کز خوبی او خبر ندارد
1 ای به بر کرده بی وفایی را منقطع کرده آشنایی را
2 بر ما امشبی قناعت کن بنما خلق انبیایی را
1 عاشق و یار یار باید بود در همه کار یار باید بود
2 گر همه راحت و طرب طلبی رنج بردار یار باید بود