1 ای شعله نهال از قلمت گلشن کاغذ دود از خط مشکین تو در خرمن کاغذ
2 خط نیستکهگلکرد از آنکلکگهربار برخاسته از شوق تو مو بر تن کاغذ
3 با حسرت دل هیچ نپرداخت نگاهت کاش آینه میداشت فرستادن کاغذ
4 لخت جگرم سد ره ناله نگردید پنهان نشد این شعله به پیراهن کاغذ
5 از وحشت آشوب جهان هرچه نوشتم افشاند خط از خویش پر افشاندن کاغذ
6 سهل است به این هسی موهوم غرورت آتش نتوان ریخت به پرویزن کاغذ
7 با تیغ توان شد طرف از چربزبانی در آب چو روغن نبود جوشن کاغذ
8 بر فرصت هستی مفروشید تعین گو یک دو شرر چین نکشد دامن کاغذ
9 چون خامه خجالتکش این مزرع خشکیم چیدیم نم جبهه به افشردن کاغذ
10 بیدل سر فوارهٔ این باغ نگون است تاکی به قلم آب دهی گلشن کاغذ
دیدگاهها **