بابافغانی شیرازی

چندم خراشی از سخن از بابافغانی شیرازی غزل 41

غزل 41 ام از 695 غزلیات

خانه / بابافغانی شیرازی / دیوان اشعار بابافغانی شیرازی / غزلیات در دیوان اشعار / غزل شماره 41

1 چندم خراشی از سخن تلخ سینه را آزار تا کی این دل چون آبگینه را

2 انگیز خار خار دل ریش عاشقست دادن بدست باد، گل عنبرینه را

3 صبحست و در پیاله میی همچو آفتاب ساقی بیار باقی نقل شبینه را

4 در کش بحرف رفته قلم هر چه رفت رفت ما لوح ساده ایم چه دانیم کینه را

5 مستانه آمدی بکنار محیط فیض پر کن فغانی از در مکنون سفینه را

بابافغانی شیرازی

شعر شعر کهن غزل بابافغانی شیرازی

عکس نوشته

کامنت

شعر های دیگر از بابافغانی شیرازی

1 بهر گلشن که بینم مبتلایی رو نهم آنجا ز داغش آتشی افروزم و پهلو نهم آنجا

2 چو بینم دردمندی بر سر ره بی‌خود افتاده به خاک افتم سر او بر سر زانو نهم آنجا

1 کار دل از پهلوی دلدار بگشاید مرا یار باید تا گره از کار بگشاید مرا

2 گر مرا بر دار بندد یار بهر امتحان کیست کان ساعت بتیغ از دار بگشاید مرا

1 آنم که ببزم کسم آهنگ نبودست در پهلوی من جای کسی تنگ نبودست

2 یوسف که از او آن همه خونابه کشیدند عاشق کش و بیباک بدین رنگ نبودست

شاعر شعر چندم خراشی از سخن تلخ سینه را بابافغانی شیرازی می باشد.

این شعر در قرن 10 سروده شده است.

قالب شعر چندم خراشی از سخن تلخ سینه را غزل است

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی است.

شعربعدی

695 / 41

شعرقبلی

بنر