- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند فارغ از نشاط درد و درمان زیستن همچو خون مرده زیر پوست پنهان زیستن
2 شوق و این ناآشنایی؟ عشق و این بی نسبتی؟ تشنه دیدار وانگه در بیابان زیستن
3 خوبی از اندازه بیرون می بری انصاف نیست دشمن جان بودن و شیرین تر از جان زیستن
4 دیده پراشک و زبان پر شکر مشکل حالتیست با چنین نازک دلی ها سخت پیمان زیستن
5 عیش میخواران مفلس را چراغ خلوتم بایدم از خانه همسایه پنهان زیستن
6 تا سحر با ساز و صحبت تا به شب در گشت و سیر همچو گل طرفی نبستم از پریشان زیستن
7 مشت خاشاک «نظیری » شعله ای کرد و نشست باد شمع انجمن را تا به پایان زیستن